محل تبلیغات شما

چند روز  پیش از دوستان فسبوکی خود پرسیده بودم که آیا گروهی را در افغانستان می شناسند که مردم افغانستان در مواجهه آن متوجه وابستگی قومی اعضای آن گروه نشوند. عده ای از دوستان لطف کردند و جواب دادند. جواب دوستان را شما میتوانید در پای پست قبلی بخوانید. حتا کسانی بودند که فکر می کردند چنین گروهی اصلا در افغانستان وجود ندارد. نظر من اما چیز دیگر است. در افغانستان حد اقل یک گروه وجود دارد که مردم افغانستان از هر قومی که باشند، متوجه قومیت این گروه نمی شوند؛ این گروه، گروه هنرمندان اند؛ آوازخوان، نقاش و تعدادی از شاعران.

به یقین میتوان گفت که اکثریت مطلق مردم افغانستان متوجه تعلق تباری هنرمندان نیستند. استاد ناشناس، ظاهر هویدا، استاد سراهنگ، پرستو، هنگامه و فرهاد دریا ر ابیشتر مردم  افغانستان دوست دارند و آهنگ هایشان را میشنوند، ولی نمیدانند که از کدام قوم هستند. وقتی شما به آهنگ سرزمین گوش می کنید دیگر هزاره بودن داوود سرخوش پیش شما مطرح نیست، وقتی به اهنگی از مفتون بدخشی گوش می دهید اصلا به اینکه مفتون از کدام قوم است اهمیت نمی دهید. برای هیچ  غیر پشتونی، پشتون بودن نغمه مسئله نیست. اگر رمضان بشردوست را یک استثنا بدانیم، شما هیچ فرد ی را در افغانستان پیدا نمی توانید که برای همه اقوام افغانستان قابل قبول باشد، ولی صدها هنرمند را میتوانید پیدا کنید که مورد قبول تمام اقوام هستند و اگر کسی آنها را دوست ندارد، به خاطر اختلاف سلیقه و سبک شان است. ولی هیچ کسی را نمی توانید پیدا کنید که بگوید من از سبک و صدای فلان هنرمند خوشم نمی آيد و برای همین از او متنفرم. نفرت در اینجا وجود ندارد و شما برای لذت بردن حق انتخاب دارید، طوری که حتا اگر چیزی مطابق میل خود پیدا نکنید می توانید بدون هیچگونه نفرتی زندگی کنید.

وحدت و یکپارچگی میان اقوام افغانستان یک ضرورت حیاتی است، ولی تجربه ای نزدیک به دو دهه تلاش افغانستان و جامعه جهانی نشان داد که این ضرورت حیاتی دست یافتنی نیست. زیرا ما برای رسیدن به وحدت ملی دست به دامن کسانی شدیم که خود مایه تفرقه و دوری اند.

اگر ت مداری مثل گاندی یا لوترکینگ یا ماندیلا میداشتیم که اول خود برتربینی قومی را اول از وجود خود پاک می کردند و بعد شروع می کردند به نزدیک کردن اقوام، کار ما ساده بود. ولی متاسفانه در افغانستان کار به جایی رسیده که حتا تصور چنین ت مداری سخت است. هرقدر تحصیل کرده تر،‌ با تجربه تر و فهمیده تر و جهان دیده تر انتخاب کردیم، دیدیم که بدتر و متعصب از همه عمل کرد.

بنابراین روشن است که با ت مداران فعلی نمی توانیم به وحدت برسیم، پس ظاهرا دو راه بیشتر نداریم؛ یا دست از وحدت و یکپارچگی بشوییم و اجازه دهیم یکدیگر خودرا به نوبت بدریم و تباه کنیم، یا اینکه اسباب رسیدن به وحدت و یکپارچگی را تغییر دهیم. برگزاری کنسرت های موسیقی، برنامه های نظیر ستاره افغان و استقبال مردم از آوازخوانان به خوبی نشان می دهند که دید مردم نسبت به هنر و موسیقی نسبت به گذشته بسیار تغییر کرده و اکنون فضای مناسبی به وجود آمده تا از این فرصت به نفع نزدیکی اقوام استفاده کنیم.

مهمترین گام برای رسیدن به وحدت و یکپارچگی، این است که نقاط مشترک همدیگر را شناسایی کنیم و بر محور همان نقاط مشترک با یکدیگر تعامل داشته باشیم. گروه هنرمندان نقطه مشترک میان اقوام افغانستان است. برای نزدیک شدن اقوام نغمه بهتر از گلبدین عمل می کند و موثریت مفتون بدخشی بیشتر از صلاح الدین ربانی است. رضا رضایی بیشتر از محقق در میان پشتون و ازبیک و تاجیک طرفدار دارد و فرهاد دریا قابل قبول تر از عطا محمد نور است.

البته حساب آوازخوان های قومی و شاعران حزبی جداست، از آنجا که آنها ذهن و فکر شان وابسته به خودشان نیستند، برای حفظ حرمت هنرمند، در قطار هنرمند نیاوردم.

سخیداد مهدی یار

10.09.20

به مناسبت چهارمین سالگرد شهادت تبسم

آزادی بیان در افغانستان

نشانه های خود کوچک پنداری

افغانستان ,اقوام ,مردم ,نمی ,وحدت ,ولی ,در افغانستان ,وحدت و ,به وحدت ,رسیدن به ,و یکپارچگی ,میان اقوام افغانستان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها